شناسهٔ خبر: 47306 - سرویس علم دینی
نسخه قابل چاپ

تاملی در پیش فرض های فلسفه دین؛

معصومیت فلسفه دین؟!

دین فلسفه دین به هیچ وجه صرفا نامی دیگر برای الهیات عقلانی، به معنای سنتی ‏اش نیست، چرا که معیارهای عقلی ‏ای که در مسائل الهیاتی به کار گرفته می‏شوند، در این جا به طور جدی تغییر یافته‏ اند. اگر عالم الهیات نمی‏خواهد غافلگیر شود، باید آماده باشد تا این ضوابط را زیر سؤال برد و بدین سان موضعی خرده ‏گیرانه و نامانوس در قبال ملاک‌های عقلی اتخاذ کند. امروزه محاوره میان فلسفه و الهیات صرفا امری نیست میان ذهن سؤالگر فیلسوف و روح پرهیزکار عالم الهیات! انتظارها و پیش‌فرض‏هایی که فلسفه دین را تغذیه می‏کنند عمیقا رنگ و بوی اندیشه جدید غرب را با خود دارند.

فرهنگ امروز/ متین محجوب:

هر چند دین داری و خدا باوری در اندیشه بشری قدمت بسیار طولانی دارد و پرسش از دین نیز به تبع آن، همیشه در دوره های مختلف مطرح بوده، اما آنچه که امروزه «فلسفه دین» خوانده می شود نه تنها در قیاس با دین پژوهی، عمر چندانی ندارد بلکه به طور اساسی  نسبت به هم متفاوت و متمایز اند.

درباره پدید آورندگان و همچنین جغرافیای تاریخی و زادبوم فرهنگی و اجتماعی و سیر تطور فلسفه دین البته جای سخن بسیار و از حوصله این نوشته خارج است و مَطلَع مختصرِ این پرونده اگر تنها بتواند چند پرسش را صرفا یادآوری و ضرورت یک مسئله را گوشزد کند، به کمال خویش راه یافته است.

ظاهرا پس از صعود و سقوط پوزیتیویسم و پس از آن که اعلام شد «فلسفه» خدمت‌گزار علوم طبیعی است، تحت پوشش جدید «فلسفه دین» پا به صحنه می‏گذارد و عشوه‏گرانه سؤال‌هایش را به عالم الهیات عرضه می‏کند. در ظاهر اکثر این سؤال‌ها، پرسش‌هایی هستند که عالمان الهیات در طول قرن‌ها با آن مأنوس بوده‏اند: «چگونه می‏توان وجود خدا را اثبات کرد؟ علم خداوند به افعال مختارانه انسان چگونه است؟ آیا خداوند می‏تواند سنگی بیافریند آن چنان بزرگ که خود نتواند آن را بلند کند؟ علم خدای ازلی به جهان مادی زمانمند، چگونه است؟ و....»

در حالی که بظاهر، این‌ها همان سؤال‌هایی هستند که عالمان الهیات از زمانی که عقل برای اولین بار در کار دین به کار گرفته شد با آن مانوس بوده‏ اند، اما وقتی انسان با مباحث جدید مربوط به این سؤال‌ها آشنا می‏شود درمی‏یابد که فلسفه دین آن طور هم که می‏نماید معصوم نیست! سؤال‌های فلسفه دین، سؤال‌های دختری ساده‏ دل نیست که در تلاش است تا به بهترین وجه ممکن ایمانش را فهم کند. فلسفه سال‌ها در خدمت علوم بوده و بردگی آن در مقابل علوم، مستلزم سازگاری‌های بی‏شماری با انسان‏گرایی، ماده‏گرایی، جسم‏گرایی، طبیعت‏گرایی و دیگر ایدئولوژی‌هایی است که خصم دینند و هنگامی که فلسفه سؤال‌های خود را برای عالمان الهیات مطرح می‏کند، استدلال‌های تمامی این ایدئولوژی‌ها را در مقابل هر واکنش احتمالی آنها، در آستین دارد. عالم الهیات هم اگر بخواهد در مقابل این سؤال‌ها با شرح مباحث مضبوط و موجود در متون سنتی -چه مسیحی و چه اسلامی- واکنش نشان دهد، به نادانی و بی ارتباطی با مسائل درخور اعتنای این عصر، متهم خواهد شد!

فلسفه دین به هیچ وجه صرفا نامی دیگر برای الهیات عقلانی، به معنای سنتی ‏اش نیست، چرا که معیارهای عقلی ‏ای که در مسائل الهیاتی به کار گرفته می‏شوند، در این جا به طور جدی تغییر یافته‏ اند. اگر عالم الهیات نمی‏خواهد غافلگیر شود، باید آماده باشد تا این ضوابط را زیر سؤال برد و بدین سان موضعی خرده ‏گیرانه و نامانوس در قبال ملاک‌های عقلی اتخاذ کند. امروزه محاوره میان فلسفه و الهیات صرفا امری نیست میان ذهن سؤالگر فیلسوف و روح پرهیزکار عالم الهیات! انتظارها و پیش‌فرض‏هایی که فلسفه دین را تغذیه می‏کنند عمیقا رنگ و بوی اندیشه جدید غرب را با خود دارند.

شاید موضع عالم اسلامی در مقابل این وضعیت، موضع طرد باشد و گفته شود که فلسفه دین، ثمره نگرش‌های فکری غرب به علم و دین است و به جهان اسلام ربطی ندارد ولی نادیده گرفتن فلسفه دین، نوعی ریسک و قبول خطر است. ایده‏ها و نگرش‌های تغذیه‏کننده فلسفه دین، در درون حصارهای چند دانشگاه در سرزمین‌های دور افتاده بیگانه محصور نیست، بلکه بخشی از جو فرهنگی غرب است ‏با حجم و اندازه‏ای آن چنان وسیع، که خود را برای هجوم به جهان اسلام آماده می‏کند و حتی این هجوم را قبلا آغاز کرده است، چه خوشایند ما باشد چه نباشد...

شاهد این هجوم هم ورود پرسش های فلسفه دین، در قالب شبهات روشنفکرانه به داخل کشور بود که در ابتدای امر، دستگاه کلامی دین را فعال کرد و دانش«کلام جدید» را سامان داد.

آیا فلسفه دین، شاخه ای از دین شناسی است، یا شعبه ای از الهیات و کلام است، یا فصلی از فلسفه و معرفت شناسی؟ تمایز دین شناسی و فلسفه دین چیست؟ تمایز فلسفه دین و کلام (به ویژه آنچه که کلام جدید خوانده می شود) در چیست؟ تفاوت فلسفه دین با مطالعه پدیدار شناسانه دین و نسبت این دانش با جامعه شناسی دین، روان شناسی دین به طور خاص چگونه قابل تعریف است؟

آیا بحث از فلسفه دین، بدون داشتن شامّه دینی و چشیدن طعم ایمان و دست کم برخورداری از نوعی رهیافت وجودی به دین و تجربه دینی و معنوی میسر است؟ مراد از دین، دین مُنزَل است یا دین مُحقَق؟ آیا تعریف تفصیلی دین، بدون رجوع به متن دینی میسّر است؟ و اگر نیست، کدام دین و کدام متن؟

در صورتی که در صدد تصنیف «فلسفه دین اسلامی» برآییم پیشینه مباحث را در کدام یک از علوم باید جستجو کنیم؟ و آیا اصولا چنین عنوانی درست و دقیق است؟ آیا با صفت «اسلامی» می توان فارغ بالانه به چالش و کند و کاو در دین و گزاره ها و آموزه های آن پرداخت و آیا این صفت برای فلسفه نوعی تناقض نیست و فراغت و حریّت فیلسوف را نقض نمی کند؟

علامت سوال های بسیاری در مقابل این دانش «نوپدید در دنیای مدرن» و «تازه وارد به فضای فرهنگی آمیخته با فلسفه صدرایی» قرار دارد که باید تکلیف آنها مشخص شود...

منابع:

  • رابطه میان فلسفه و الهیات در دوران پسامدرن، محمد لگنهاوزن، ترجمه: غلامحسین توکلی، پرتال جامع علوم انسانی
  • دین پژوهی معاصر، علی اکبر رشاد، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

نظر شما